قرآن در سوره بروج (1) واقعه اصحاب اخدود و سوزانیدن مردان و زنان خداپرست، و نیز فرجام ستمکاران و برپاکنندگان خندقهای آتش را بیان میدارد.این رویداد تاریخی دوران جاهلی در تواریخ و تفاسیر دوران اسلامی، هنگام بیان تفکر دینی و جدال عقیدتی یهودیت و مسیحیت در جزیرة العرب، به تفصیل آمده است.
این پژوهش چگونگی رسوخ و گسترش مسیحیت در جزیرة العرب و رویارویی پیروان دین مسیح و یهود و اشاره قرآن به این جدال عقیدتی و بحثهای انتقادی محققان و مفسران را به اجمال مورد بررسی قرار میدهد.
قبل از ظهور اسلام، دو فرقه از مسیحیت در جزیرة العرب پیروانی داشتند:نسطوریان یا پیروان نسطوریوس(Nestorius)در حیره؛و یعقوبیان یا پیروان ژاکوب بارادیوس(Jacobus) در شام نزد غسّانیها.هر چند نمیتوان تاریخ دقیقی برای نفوذ مسیحیت در جزیرة العرب تعیین کرد، لیکن مسلم است مسیحیت در قرن پنجم میلادی در سوریه و حیره رایج بوده است.منذر سوم، حاکم مشرک حیره در نیمه قرن ششم میلادی، زوجه مسیحی داشت و کلیسایی به نام مریم عذرا در حیره بنا کرد.در اواسط قرن ششم میلادی، نعمان پادشاه حیره، دین مسیح را پذیرفت.بنینجران یمن در حیره اقامت داشتند و مذهب نسطوری را از حیره به نجران بردند.
در سال 525 میلادی با تسلط حبشیان بر جنوب عربستان، مذهب یعقوبی که با تبعیت سیاسی از روم توأم بود، در بخش جنوبی عربستان شیوع یافت.اندکی بعد، ذونواس یهودی، بر جنوب شبه جزیره حاکمیت یافت و با قتل عام مسیحیان نجران، کیش یهود را در آن حدود رواج داد.با هجوم مجدّد حبشیان و کشته شدن ذونواس، مذهب یعقوبی قوت گرفت.به رغم حبشیان، ایرانیان مذهب نسطوری را در جنوب عربستان تقویت میکردند. (2)
گذشته از شیوه نظامی در گسترش اندیشه دینی، مبلغین مسیحی از سال 575 تا 676 میلادی آئین مسیح را در عربستان بسط دادند. (3) در حدود بحرین و در عربستان قبائل متعددی مانند تنوخ، ربیعه، ثعلبیه، تیم، تمیم به کیش مسیح درآمدند.گروهی رهبانیت برگزیدند و یا دیر و صومعه بنا نمودند؛حنظله طائی قبیله و سامان خود را ترک کرد و در نزدیکی فرات دیری بنا نمود و به گوشهنشینی و انزوا و عبادت پرداخت.قس بن ساعده، خطیب مشهور عرب قبل از اسلام، نیز تحت تأثیر اینگونه تعالیم رهبانیت و بیابانگردی و ترک لذائذ پیشه کرد. امیة بن ابی الصلت، شاعر نامی، نیز به رهبانیت گرائید و لباس خشن پوشید.عدی بن زید، نعمان، امیر حیره را به نصرانیت و پذیرش رهبانیت فراخواند و نعمان لباس شاهانه را با دراعه پشمینه عوض کرد.
شهر نجران، کانون عمده مسیحیت در جزیرة العرب بود.شهری ممتاز در یمن و مکانی آباد و پر جمعیت و از جهت کشت و صنعت و حریربافی و تجارت پوست و اسلحهسازی امتیاز داشت.حیات اجتماعی و حقوق مدنی دقیقی بر این شهر حاکم بود.احمد امین، استاد مصری، در ترسیم ساختار درونی نجران مینویسد:«امور و شئون اجتماعی این شهر تحت نظر سه کس اداره میشد:سید یا بزرگ شهر؛عاقب یا متصدی برقراری انتظامات و مجری قوانین؛اسقف یا رئیس روحانی شهر.» (4)
بنابر«معجم البلدان»یاقوت حموی، مسیحیان نجران معبدی داشتند که«بنو عمید المران بن دیان حارثی آن را به طرز کعبه مکه بنا نمودند، آن را نیز به اندازه کعبه تقدیس و تعظیم میکردند، و در آن چند رئیس روحانی هم اقامت میکردند.» (5) برخی محققین برآنند که این معبد قبل از مسیحیت، کعبه عرب آن سامان بوده است که با تسلط مسیحیان بر نجران، آن را معبد خود قرار دادند.
به رغم گسترش آئین مسیح در شیه جزیره، مسیحیت مذهب رسمی نگردید، اما در میان مردم انتشار یافت و نجران به صورت کانون مهمی تا دوران اسلامی برپا بود.مسیحیت نجران با امپراطوری بیزانس و دولت حبشه مناسبات نزدیکی داشت، به طوری که برخی معتقدند نجران، تابعیت دولت حبشه داشته است و والی شهر، حارثه، از طرف دولت حبشه حکومت میکرده است.بنابراین موضوع نصرانیت برای دولت یمن یک مسئله سیاسی بوده است. (6)
در مقابل مسیحیت، احتمالا بعد از خرابی اورشلیم، مهاجرین یهودی نیز یک کانون مذهبی- سیاسی در شبه جزیره ایجاد کردند.در واقع، واقعه اصحاب اخدود اشاره به این جدال دیرینه یهودیت و مسیحیت و پیکار عقیدتی در ادوار قبل از دوران اسلامی است.
طبری، ابن اثیر و ابن هشام روایات مختلفی در مورد رسوخ مسیحیت در نجران در اختیار ما قرار میدهند.این روایات، محقق را به واقعه اصحاب اخدود یمن رهنمون میشوند:
بنابر روایت اول، که از وهب بن منبه یمنی گزارش شده است، یک مسیحی پارسا و کوچکنده به نام«فیمیون»در قرای شام منزل گزید و در گمنامی به روزهداری و عبادت پرداخت.مردی شامی به نام«صالح»به راه و رسم وی پی برد و مشتاقانه در تعقیب فیمیون در صحرا حرکت کرد. مرد خداپرست و مستجاب الدعوه در بیابان در نیایش پروردگار بود که ماری بزرگ، بنابر برخی منابع اژدهائی، بدو روی آورد.فریاد صالح و دعای عابد موجب مرگ مار گردید و فیمیون با آگاهی از حضور صالح، همراهی وی را پذیرفت.آنگاه هر دو در بخشی از سرزمین عربستان، به اسارت مردی تازی درآمدند و در نجران به بردگی فرودخته شدند. نمازگزاری فیمیون در خانه بزرگان نجران و نورانیت خانه، موجب شگفتی مردم شد.آشکار شدن موحد بودن عابد اسیر و نکوهش بتان و نشان دادن کرامت به مردم نجران، در خشکانیدن درخت خرمان که خداوند با دعای فیمیون بادی سخت فرو فرستاد و درخت نخل را از جای برکند، سبب روی آوردن مردم نجران به مسیحیت شد. (7)
روایت دوم، پذیرش مسیحیت در نجران را به گونهای متفاوت از محمد بن کعب قرظی ثبت کرده است:مردی جادوگر در یکی از قراء نجران، کار آموزش جادوگری به فرزندان مردم نجران را بر عهده داشت.فیمیون در نقطهای میان نجران و قریه ساحر مسکن گزید.عبداللّه بن ثامر در بازگشت از قریه جادوگر، فریفته نماز و نیایش عابد گشت و دین مسیح را پذیرفت.آسیبدیدگان و بیماران با پذیرش مسیحیت و با دعای عبداللّه التیام مییافتند.این امر دستگاه سیاسی را نگران ساخت.پادشاه نجران وی را فراخواند که میان من و مردم قریه را برهم زدی.سپس او را از کوهی به زیر افکندند و آسیبی ندید.او را به آبهای نجران انداختند، بدو گزندی نرسید.عبداللّه بن ثامر تدبیری اندیشید که قربانی شدن خویش و پادشاه نجران پیآمد آن بود، اما به مسیحی شدن مردم انجامید:عبداللّه پیشنهاد کرد در صورتی که پادشاه به آئین مسیح درآید، مجازاتهای وی مؤثر خواهد شد.چنین کرد و ضربه عصای پادشاه موجب مرگ عبداللّه بن ثامر گردید.پادشاه نیز در همان دم جان سپرد و این امر موجب رویکرد مردم نجران، به دین مسیح شد. (8)
روایت سوم را ابن اثیر به نقل از ابن عباس گزارش میدهد.اگر چه این روایت متناقض به نظر میرسد، اما برای نخستین بار به نام ذونواس برمیخوریم:پادشاه نجران یوسف بن شرحبیل، مشهور به ذونواس، جادوگری داشت و او تعلیم جادوگری عبداللّه بن ثامر را پذیرفت.عبداللّه در راه فریفته بانک انجیل راهبی شد و به دیر راهب قدم نهاد و باب مراوده گشود.
در این روایت، کشتن مار بزرگ دلیل وجود نیروی خارق العاده در عبداللّه دانسته شد.از اینرو وی به درمان بیماران و نابینایان از جمله عموزاده پادشاه، که به خدای یگانه ایمان آورده بود، نایل آمد.عبداللّه به درگاه پادشاه فرا خوانده شد و به رغم اصرار پادشاه، پیشرفت خویش و قدرت شفاعت دادن را از آن خداوند دانست نه تعالیم جادوگر شاه.اگرچه راهب به فرمان پادشاه به قتل رسید، اما تدابیر وی برای از میان بردن عبداللّه بن ثامر مؤثّر واقع نشد.آوازه عبداللّه در یمن پیچید و مردم نجات وی را دلیل حقانیت دانستند.این روایت نیز مانند گزارش پیشین با پیشنهاد عبداللّه بن ثامر و ایمان آوردن مردم نجران پایان مییابد. (9)
هر چند این روایت با گزارشهای بعدی ابن اثیر در مورد ذونواس سازگاری ندارد، اما برای نخستین بار از ذونواس که خندقهای آتش را برافروخت، سخن به میان آمده است.این روایات تاریخی، به رغم تناقض و اشکالات آن، در تفاسیر در بحث از سوره بروج مورد استناد قرار گرفته است.با تکیه بر این گزارشات، واقعه اصحاب اخدود ناظر بر سوزانیدن مسیحیان نجران به دست ذونواس یهودی قلمداد گردید؛در حالی که برخی منابع، روایات مستندتری را دربردارند و واقعه اصحاب اخدود را فراتر از جدال پیروان مسیح و یهود میدانند.
روایت چهارم، را ابو الفتوح رازی به نقل از عبد الرحمن بن ابو لیلی، پیوسته به واقعه اصحاب الاخدود بیان میکند:«غلام ساحری که پادشاه آن روزگار در کار کشتن وی فروماند و آنگاه که به دستور خود غلام، بسم اللّه رب الغلام گفتند و او را بکشتند و همه مردم از دین پادشاه برگشتند و دین غلام گرفتند.پادشاه خندقی از آتش برپا کرد و همه را در آتش بسوازند.» (10)
روایات مورخان در مورد وقوع حادثه اصحاب اخدود، به اندازه روایات چگونگی رسوخ مسیحیت در نجران و شبه جزیره عربستان، متعدد و پیچیده است.قرآن و تواریخ و تفاسیر دوران اسلامی از جمله منابع مهم این رویداد تاریخی است.
آنچه از آیات قرآن کریم در سوره بروج مستفاد میشود این است که:عدهای باعث شدند جمعی از مردان و زنان مؤمن را در خندق آتش افکنند؛در حالی که خود برای مشاهده بر کنار آتش نشسته بودند و از مشاهده خویش لذت میبردند.آنان که طعمه حریق میشدند، جز ایمان به خداوند عزیز حمید که ملک آسمانها و زمین مخصوص اوست گناهی نداشتند.اما مستببین خود دچار آتش شدند یا شعلهفزونی گرفت و ایشان را سوزانید و یا به دست همان جبار و یا جبار دیگری طعمه آتش گردیدند.
منابع تاریخی و متون تفسیری نیز روایات گوناگونی دارند.ذونواس، پادشاه حمیری، در کتابهای مورخان یونانی«دمیاس»و در منابع رومی «دمیانوس»خوانده شده است.در اسناد جدید «یوسف بن شرحبیل»و در کتب تاریخ عرب«زرعة بن تبان اسعد»نوشتهاند. (11)
مؤلف گمنام«مجمل التواریخ و القصص»علت گرویدن ذونواس به آئین یهود را گزارش میکند:
ملک ذونواس، صاحب الاخدود، وی بود در عهد فیروز یزدجرد بودست و روزگار قصّی بن کلاب بر یثرب بگذشت و از عالمان یهودان سخنها شنید خوش آمدش و دین جهودی گرفت، پس جهودان بر آن داشتند که به نجران رود...پس ذونواس مغاکی بکند و آتش در آن برافروخت بسیار، و هر که از ترسائی برنگشت و بهودی نپذیرفت، در آن مغاک افکندش، و ذونواس آنجا نشسته بود با مهتران خویش.و آنست که خدای تعالی یاد کردست قتل اصحاب الاخدود...و بیست هزار مرد در آن اخدود سوخته شدند و انجیلها همه بسوخت و مهتر ایشان عبداللّه بن الثّامر بود، دین جهودی بر وی عرضه کردند، نپذیرفت، ذونواس چوبی در دست داشت بر سر وی زد، مغزش بشکافت و اندر آن مرد....» (12)
ابن اثیر، به رغم گزارش روایت سوم، مبنی بر مسیحی بودن ذونواس، روایت یهودی بودن وی را نیز آورده است.اگرچه شیوه تاریخنگاری ابن اثیر مقایسه روایات گوناگون و ثبت مستندترین آنها است، اما این دو روایت در گزارش ابن اثیر به هم درآمیخته است. (13)
ابو الفتوح رازی، و از متقدمین ابن اثیر، با افزودن بر تعدّد روایات، گزارش حادثه را تکمیل میکنند:زنی خداپرست که دو پسر خویش را در کام آتش دیده بود، زمانی که پادشاه کودک شرخوارش را گرفت تا در آتش اندازد، تصمیم بر ترک دین خود گرفت.اما کودک به زبان آمد که«یا اماه اصبری فانک علی الحق».آنگاه کودک، خویش را در آتش افکند. (14)
طبرسی در«تفسیر مجمع البیان»، به نقل از تفسیر عیاشی، ظهور پیامبری را در حبشه با واقعه اصحاب اخدود در ارتباط میداند.عیاشی به سند خود از جابر، از امام باقر(ع)روایت میکند که حضرت علی(ع)فرمود:خداوند مردی از اهل حبشه را به نبوت برگزید، مردم حبشه او را تکذیب کردند.پیامبر ایشان با کفار نبردی را آغاز کردند ولی یارانش همه به قتل رسیدند، و خود و جمعی از اصحابش اسیر شدند.آنگاه برای کشتن آنان گودالی از آتش درست کردند و هر کس از دین خود برنگشت در آتش سوزاندند.این روایت مانند گزارش پیشین، داستان کودک و مادر را بیان میدارد. (15)
طبری و مقدسی، در مورد لشکرکشی ذونواس و اصحاب اخدود، دو روایت انحصاری دارند. طبری، از هشام بن محمد کلبی، گزارش میکند: فردی یهودی به نام«دوس»از مردم نجران از ذونواس یهودی، پادشاه یمن، بر ضد مردم نجران که دو پسر او را به ستم کشته بودند، تظلم خواهی نمود و ذونواس از دین یهود حمایت کرد و به نجران حمله برد و قتل عام نصاری نمود. (16)
روایت مبهم مقدسی، دلیل حادثه را اختلاف ذونواس با احبار خویش میداند.بنابراین گزارش، پادشاه یمن و احبار برای داوری به کوه مشتعل رفتند که از دیرباز محل حل منازعه بود و ستمکاران را آسیب میرساند و ستمدیده را زیانی نمیبخشید.آتش، بت پرستان را سوزانید و احبار نجات یافتند و از این روی خلق بسیاری از اهل یمن به آئین یهود گرائیدند و«بر سر همین یهودیگری بود که مردم سوخته شدند.چنانکه خدای تعالی فرماید:و اهل گودال و اهل آتش هیزمدار هلاک شدند در آن هنگام که بر کنار گودال نشسته بودند.» (17)
مقدسی یک روایت انحصاری دیگری نیز دارد: «بعضی گویند که خداوند این آتش را برایشان«برد و سلام»کرد و ذونواس از این کار دست کشید.» (18)
در متون مسیحی نیز داستانی شبیه اصحاب اخدود مییابیم.بنابراین منابع، کوشیان نتوانستند بر اثر سرمای سخت سه ساله، فرمانروایی به یمن بفرستند.فردی یهودی از این خلأ قدرت استفاده کرد و بر مسیحیان نجران حکومت یافت و آنان را با داغ و درفش به قبول آئین یهود مجبورساخت. (19) در این گزارش از خندق آتش ذکری به میان نیامده است.
به رغم این دسته روایات در مورد اصحاب اخدود یمن، تفحص در منابع و مآخذ متقدم، انطباق واقعه قتل عام مسیحیان نجران با واقعه اصحاب اخدود را مورد تردید قرار میدهد. گزارشهایی در مورد قتل تمام پیروان هر دو آئین یهود و مسیح در دست است.پارهای از روایات، بیآنکه از قتل عام پیروان آئینی سخن به میان آورند.واقعه اصحاب اخدود را قتل عام خداپرستان ثبت کردهاند.حتی آن دسته از منابعی که ذونواس یهودی را عامل قتل عام میدانند، روایاتی هم در مسیحی بودن و هم در یهودیگری وی آوردهاند.برخی واقعه را به ستیز درونی یهودیان در یمن محدود میسازند.
دسته دیگری از منابع تاریخی، اشاره بر وقوع حادثه در میان اقوام مختلف دارند.جی جرتی معتقد است که مراد از اصحاب اخدود یاران دانیال نبی میباشند.چون در برابر تمثال بخت النصر سجده نکردند وی دستور داد آنان را در تون آتش افکندند.اما یاران دانیال در تنور آتش سالم ماندند و مأمورین بخت النصر در شعله آتش سوختند.در این گزارش دانیال نبی حضور ندارد و گویا در سفر بوده است. (20)
در میان منابع متقدم، طبری روایتی دارد که به موجب آن اصحاب اخدود بر یاران دانیال انطباق مییابد.در«تفسیر تبیان»نیز قولی منقول است که بر حسب آن اصحاب اخدود از آتش نجات یافتند. (21)
ثعلبی در«عرائس التیجان»، به روایت مقاتل، اصحاب اخدود یعنی کسانی را که به سبب ایمان خود در خندق آتش افتادند، سه گروه میداند: یک گروه در یمن، گروه دیگر در شام، و سومین گروه در فارس بدین شکنجه مبتلی شدهاند.
گزارش اصحاب اخدود یمن در«عرائس التیجان»شبیه همان روایت سوم ابن اثیر از ابن عباس است.اما اصحاب اخدود شام، مردم مؤمنین بودند که«آن تیاخوس»ایشان را در خندق آتش افکند.ثعلبی در مورد اصحاب اخدود فارس، به روایت مقاتل، از حضرت علی(ع)مینویسد که: آن حضرت مجوسان را اهل کتاب دانسته و فرموده است که ایشان به کتاب آسمانی خود عمل میکردند.یکی از شاهان مجوس با خواهر خود همبستر شد و آن زن از پادشاه خواست که مدعی حلّیت تزویج با خواهر شود.اما مردم نپذیرفتند و این پادشاه عدهای از مردم مؤمن را که سخن وی را قبول نکردند در خندق آتش افکند. (22)
بدینگونه نمونههای تاریخی متعددی از واقعه اصحاب اخدود در میان اقوام و ملتهای مختلف در آثار پیشینیان ثبت گردیده است.این روایات تاریخی، به رغم کثرت و تنوع، ناظر بر یک واقعیت تاریخی است که قرآن کریم به روشنی از آن یاد میکند.در واقع، اصحاب اخدود در قرآن ناظر به سوزانیدن مؤمنان به سبب پایبندی به ایمانشان در ادوار قبل از ظهور اسلام است.این واقعه، حکایت از نابودی ظلم و ستم و دستگیری ستمدیدگان و مؤمنان از سوی خدای موحدان (23) است.
اختتام سخن اینکه، قرآن کریم اصحاب اخدود را به عنوان تجربه تاریخی فرا روی انسانها در همه قرون و اعصار قرار میدهد.اما نزدیکی واقعه مسیحیان نجران، با عصر اسلام و باقی ماندن خاطره آن در اذهان صحابه، موجب انطباق اصحاب اخدود قرآن با این حادثه شده و در تفاسیر و در شرح تاریخی واقعه اخدود و شأن نزول سوره بروج وارد گردیده است. (24)
(1)-قتل اصحاب الاخدود النار ذات الوقود اذ هم عیها قعود و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود و ما نقموا منهم الا ان یؤمنوا باللّه العزیز الحمید.(بروج/8-4)
(2)-«مجمع روحانی»افس«Ephese»که در سال 341 میلادی تشکیل شد، عقیده نسطوریوس مبنی بر جدائی طبیعت الهی و طبیعت انسانی عیسی را الحاد اعلام کرد و با تکفیر وی، پیروانش از روم شرقی تبعید شدند و به جهت رقابت سیاسی دولت ایران با رومیان، اکثریت آنها به ایران مهاجرت کردند.ر.ک:
-شهرستانی، الملل و النحل، تصحیح و تعلیقات سید محمدرضا جلالی نائینی، بیجا:شرکت افست، جلد اول، ص 326، 1358.
(3)-نخستین هیئت مسیحی در سال 356 میلادی به وسیله امپراطور کونستانتیوس به ریاست تئوفیلوس به جنوب عربستان فرستاده شد.رقابت ایران و روم بر سر گسترش مناطق نفوذ در جنوب عربستان و بسط قدرت سیاسی انگیزه فرستادن این هیئتهای مذهبی بود.ر.ک:
-حتی، فیلیپ.تاریخ عرب، ترجمه ابو القاسم پاینده، تبریز:کتابفروشی حاج محمدباقر کتابچی حقیقت، 1344، ص 78.
(4)-احمد امین، فجر الاسلام، ترجمه عباس خلیلی، جلد اول، ص 44، تهران:انتشارات اقبال، 1358.
(5)-همان کتاب، ص 45.
(6)-گذشته از نصرانیت، از روی کتیبهها و آثار حبشه معلوم میشود که حبشیها به یمن و معادن و تجارت آن نظر داشتهاند و چندین بار بر آنجا تاختهاند.ر.ک:فیاض، علی اکبر، تاریخ اسلام، ص 25، تهران:دانشگاه تهران، 1327.
(7)-ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه ابو القاسم پاینده، جلد پنجم، صص 33-30، تهران:مؤسسه مطبوعاتی علمی. طبری.تاریخ رسل و الملوک، ترجمه ابو القاسم پاینده، جلد دوم، صص 668-672، تهران:بنیاد فرهنگ ایران، رفیع الدین اسحق بن محمد همدانی، سیرت رسول اللّه تصحیح اصغر مهدوی، صص 52-62، تهران:خوارزمی، 1361.
(8)-همانجا؛طبرسی، تفسیر مجمع البیان، جلد 26، ص 411-413.
(9)-الکامل، جلد پنجم، ص 36-42.سیرت رسول اللّه، ص 52-62.
(10)-رازی، ابو الفتوح، تفسیر، تصحیح مهدی الهی قمشه جلد اول، ص 261، تهران:شرکت تضامنی علمی.
(11)-ابن کلبی، الاصنام، ترجمه یوسف فضائی، ص 195، تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطائی، 1348.
(12)-گمنام، مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعراء بهار، ص 169، بیجا:چاپخانه خاور، 1318.
(13)-الکامل، جلد پنجم، ص 36.
(14)-تفسیر رازی، جلد اول، ص 261؛الکامل، جلد پنجم، ص 36.
(15)-تفسیر مجمع البیان، جلد 26، ص 414-415.
(16)-طبری، جلد دوم، ص 673.
(17)-مقدسی، مطهر بن طاهر، البداء و التاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، جلد سوم، ص 157، تهران:بنیاد فرهنگ ایران.
(18)-همان کتاب، ص 159.
(19)-خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص 119، تهران:امیرکبیر، 1341.
(20)-طبرسی، به روایت مقاتل، اصحاب اخدود فارس را بخت النصر بیان میکند.ر.ک:تفسیر مجمع البیان، جلد 26، ص 415.
(21)-نقل از:اعلام قرآن، ص 119.
(22)-نقل از:تفسیر مجمع البیان، جلد 26، ص 414.
(23)-سوره بروج از سورههای مکی است که خداوند در آن«انذار و بشارت»میدهد.برای تفسیر آیات بروج و شأن نزول آن در مکه ر.ک:
-طباطبائی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر همدانی، جلد 20، صص 411-426، قم:دفتر انتشارات اسلامی، 1367.
(24)-منابع دیگری که در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته است:
-احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران:بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1342.
-مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابو القاسم پاینده، جلد اول، تهران:بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
-حمزة بن حسن اصفهانی، سنی ملوک الارض و الانبیاء، ترجمه جعفر شعار، تهران:انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
-حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران:انتشارات جاویدان، 1356.
-بلاغی، صدر الدین، قصص قرآن، تهران:امیرکبیر، 1356.
-دهخدا، لغتنامه، ذل اصحاب اخدود.